-
مور مورم !
شنبه 20 تیر 1394 22:06
من "خونه ی کوچیک" چاوشی جانم را خیلی دوست دارم . وقتی میگوید "بازم اگه حرفام حوصله تو سر برد ، هنوز سحر نشده ، هوای رفتن کن" مور مور میشوم . یادم می آید در آهنگ "شاعر تمام شده" از ش.ن وقتی میگفت "به خستگی تو از حرف های فلسفی ام" مور مور میشدم . آنجا هم که میگفت "به بحث علمی...
-
برای یکی از معنی های عنوان وبلاگ !
جمعه 19 تیر 1394 22:30
این مطلب یکی از دیوانه بازی های جدید من نیست . قرار است از همسری بگویم که وقتی از عشق چیزی نمیدانستم با من ازدواج کرد . وقتی چاق بودم و بدون روسری بیرون میرفتم . درحال تکامل و زشت ! با عقاید های متغیر و گوشه گیری های ناجور . من از آن موقع زن او شدم اما باید بگوییم او مرد من شد . وقتی من چیزهایی در سرم میگذشت و...
-
بَک سپیس !
شنبه 13 تیر 1394 16:43
[ناراحتم و ...] دیلیت ! [من عاشقش...] دیلیت ! [رفت ...] دیلیت ! [او ..] دیلیت ! [...] دیلیت ! - برای امروز کافی ست .
-
دلیل اول !
پنجشنبه 11 تیر 1394 22:15
من نیرو های مختلفی دارم . فرازمینی هم هستند . من توانایی تکان دادن اجسام بی حرکت را دارم . آنقدر بهشان زل میزنم که مردمک هایم تکان میخورند و جسم به حرکت در می آید . من میتوانم هر چیزی که در اطرافم هست را در سه سوت بچرخانم . کار خاصی هم لازم نیست . فقط میچرخم ، میچرخم و باز هم میچرخم و دراز میکشم . و همه چیز به فرمان...
-
68 کلمه داستان !
پنجشنبه 11 تیر 1394 21:23
دخترک هفت ساله ، پس از آنکه آغاز سال تحصیلی اش را جشن گرفت ، به خانه برگشت . در را باز کرد . رخت آویز لباسهایش را آویزان کرد . ماکروویو غذایش را گرم کرد و قاشق غذایش را داد . ساعت دو ، رخت خواب برایش لالایی خواند و بعد از بیدار شدنش کتابش املایش را گفت . تا ساعت 5 با تلویزیون بازی کرد تا اینکه مهمانهایش خسته از سر کار...
-
زاییده های من !
پنجشنبه 11 تیر 1394 21:21
اولین بچه ام میازاکی بود . در کره جنوبی زاییدمش ! موقع زور زدن ، با اسباب بازی هایش آمد . مثل توتورو اش ، گرگ ها و پرنسس مونونوکه و شاید باورت نشود با تمام شهر اشباح . آن موقع جا زیاد نداشتم گفتم جایی برای این چرت و پرت هایت نیست . اما میازاکی کوچولو خیلی گریه کرد . میگفت :" اوجی ساما ! این هارا خدا به من امانت...